-
サマリー
あらすじ・解説
اما بحران دیگری در پیش بود. این بار نیلی گردن بند گرانقیمت مادرش را به مدرسه آورده و به بچهها نشان داده بود. بعد هم مدعی شده بود که شانیا با همدستی سارا آن را برداشته است. خدا میداند که این تهمت چه بر سر من و بهمن آورد. مطمئناً الهام و همسرش، ابراهیم، هم روزگار بهتری از ما نداشتند. چنین تهمت زشتی به بچههای معصوم ما واقعاً غیرقابلتحمل بود.